المسلسل الصيني “انطلق” | “Go Ahead” مترجم عربي الحلقة 30 مسلسلات “ستيفن” بطل “مسلسل تزلج في الحب”

[به نام خانواده] [قسمت 30] ببینم خوبه چیزی نشده کثیف شده بیا، پاتو بذار این موقع شب چی شده؟ میشه بهمون بگی؟ گردنم برادر هه خفه شدم خفه ام کردی گردنم ژیجیو ژیجیو نمیتونه نفس بکشه پسر ژائو هوانگ پنج سالشه پس دیگه ژیجیو رو نمیخواد چرا بزرگا انقد بچه دار میشن؟

معلومه از بچه خوششون نمیاد ازشون خوششون نمیاد، ولی به درد میخورن اینجوری خیالشون راحته و میتونن نسلشون رو ادامه بدن و پسرشون ازشون مراقب کنه واقعا نمیفهمم چرا اینجوری ان؟ میتونی یه جواب دیگه بهم بدی؟ بگو چی تو فکرته چطور میتونی واسه خودت تصمیم بگیری؟ خودت گفتی رابطه ای بین ما نیست

چرا تو کارام دخالت میکنی؟ من تو بدترین حالتم چیزی از ژائو هوانگ نخواستم خیلی تلاش کردم تا چیزی از اون نخوام میتونستم بعد فارغ التحصیلی برگردم بخاطر اینکه ولم کردی ازت متنفر نیستم از ژائو هواگوانگ هم متنفر نیستم …من فقط خیلی احساس خجالت میکنم چرا همیشه منو ول میکنن؟ چرا من؟

کار اشتباهی کردم؟ همیشه به این فکر میکنم ولی جوابی واسش پیدا نمیکنم با خودم گفتم اینجوری نمیتونم برگردم چرا همیشه انقد بدبختم؟ با خودم گفتم وقتی برم خونه لی جیان جیان و بابا رو میبینم پس باید پول داشته باشم باید وقتی برمیگردم پولدار باشم

گفتم کافه ای که جیان جیان دوست داره رو باز میکنم و دسر های مورد علاقه اشو درست میکنم اونوقت هرچقدر دلش بخواد میخوره و هیچوقت تموم نمیشه میخوام همه فکر کنن حالم خیلی خوبه و زندگیم عالیه من به ترحم نیاز ندارم نمیخوام به بقیه تکیه کنم میخواستم همه تلاشمو واسه پول درآوردن بکنم

میخواستم از جیان جیان و بابا مراقبت کنم میخواستم پول در بیارم تا به همه ی کسایی که لیاقتمو نداشتن نشون بدم که بدون اونا میتونم ببخشید نگو ببخشید التماست میکنم تو یه خانواده جدید و زندگی جدید داری ،همونجور که دلت میخواست لطفا، همونجوری زندگی کن پشیمون نشو هیچوقت پشیمون نشو التماست میکنم

چرا گریه میکنی؟ بریم میتونی بری ببخشید اذیتت کردم دیگه مزاحمت نمیشم وای چه بویی املت درست کردی برو بیرون، روغن میپاشه بهت چیکار کنم؟ سالاد درست کن اوکی مواظب باش دستتو نبری از تو حرفه ای ترم یادت رفته دفعه قبل زخمی شدی؟ درباره گذشته حرف نزن، باشه؟ باشه ظرف بده جیان جیان

ژیجیو بیدار شد؟ برو صورتتو بشور الان غذا میخوریم باشه لینگ شیائو رو بیدار کن برادر هه، گوجه بخور حالا که سه تاتون هستین بیاین درباره دیشب حرف بزنیم بابا حرفشو نزن چرا؟ دیشب همه چیزو مشخص کردم شما هم شنیدین چیزی که گفته شده رو لازم نیست دوباره بگیم باشه دیگه بزرگ شدین

و نظرات خودتون رو دارین دیگه به من چیزی نمیگین اگه بگین هم، من نمیتونم حلش کنم بابا، منظورم این نبود من که همه چیزو بهت گفتم خیلی چیزارو ازم مخفی کردی خب اول از خودم انتقاد میکنم من پدر خوبی نیستم به جز غذا درست کردن کار دیگه ای نمیتونم بکنم باز شروع کردی؟

بابا اینجوری نیست وسط حرفم نپرید بذارین حرفمو بزنم بعضی وقتا گیج میشم گذشته ها دیگه گذشته وقتی مشکلی پیش میاد باید تحمل کنیم و بریم جلو فقط اینطوری میتونیم بهش غلبه کنیم این سالها سه تاتون ازم دور شدین من هستم، ولی نمیتونم کاری بکنم لازم نیست کاری کنی خب تقصیر خودمه

اخلاقم خیلی بده ببخشید تقصیر من که خوب نیستی مامانت خیلی زود مرد همیشه دلم واست میسوزه واسه همین حتی وقتی اشتباه میکنی دلم نمیاد دعوات کنم راستش شما هر چی بگین، من باور میکنم از مشکلات میترسم، میفهمین؟ حتی اگه بفهمم مشکل چیه، نمیتونم حلش کنم فقط ازش فرار میکنم بابا اینجوری فکر نکن

ما دیگه بزرگ شدیم نمیشه همیشه نگران ما باشی مخصوصا تو لینگ شیائو تو با ژیجیو فرق داری من تو رو پسر خودم میدونم ولی واقعی نیست واسه همین وقتی اشتباه میکنی احساس میکنم لیاقت سرزنشتو ندارم میدونم بعضی وقتا تو…کمتر از ژیجیو اشتباه نمیکنی خیلی ساله بهم میگی بابا

ولی من خیلی بهت توجه نمیکنم من گفتم ما یه خانواده ایم ولی به چیزی که گفتم عمل نکردم ولی هیچی ازت نمیپرسم تقصیر منه بعضی وقتا، اشتباهات بچه ها کوچیکه و بزرگترا اشتباهای بزرگ میکنن ولی بزرگترا مثل بچه ها شجاع نیستن و جرات قبول کردن اشتباهشونو ندارن الان داریم صادقانه حرف میزنیم ژیجیو

مامانت اشتباه بزرگی انجام داده و تو میتونی تصمیم بگیری نبخشیش ولی باید یه چیزایی رو بدونی دیشب که فهمید توی کافه تریا کار میکنی فورا به ژائو هواگوانگ زنگ زد و باهاش دعوا کرد بعدش یکم مشروب خوردیم و خیلی حرف زدیم بهم گفت چرا به چنگژن رفت سلام خانم. میتونم کمکتون کنم؟ تو هه می ای؟ من نیستم. یه لحظه هه می یه نفر کارت داره سلام. با من کاری دارین؟ زن عوضی تو شوهرمو گول زدی خجالت بکش همه نگاهش کنید چیکار میکنی؟ اشتباه گرفتین زنیکه عوضی چیکار میکنی؟- !بازم ازش محافظت میکنی- بیا بریم خونه اون زن شوهرمو گول زده

اون زنیکه اسمش هه می عه من با بخش حسابداری حرف زدم پولت رو میدن از فردا لازم نیست بیای یعنی چی؟ همه دارن مسخره ات میکنن چطوری میخوای بمونی؟ خودمم دیگه نمیتونم اینجا بمونم اولا، من هیچوقت نگفتم باهات دوست میشم دوما، تو هیچوقت نگفتی ازدواج کردی من یه پسر دارم اینجوری میمیرم

خودت وضعیتمو میدونی لازم نیست کار کنی خودم بهت پول میدم عوضی هه می، خوبی؟ اخراجی پولتو بگیر و گمشو هه می خانم دوباره دیوارو رنگ میکنم هه می، نمیتونم این خونه رو بهت اجاره بدم عشق و عاشقیت خیلی دردسر واسم درست کرده زودتر وسایلت رو جمع کن و برو …ولی اجاره نامه

فکر میکردم تنهایی سختته بچه ات رو بزرگ کنی نمیدونستم یه زن خرابی میدونی، تو خیلی خوشگلی چرا یه مرد متاهل رو گول زدی؟ باید درست زندگی کنی از اینجا برو امروز سرت شلوغه؟ نه اصلا. واسه چی؟ نمیتونم مرخصی بگیرم میتونی بعدا بری استودیو؟ پیش ژیجیو بمون باهاش حرف بزن باشه

برو سر کارت دیرت میشه نظرت چیه؟ درباره چی؟ حرفای بابا و قضیه هه می دفعه قبل بهم گفت که به صلاح دوتامون بود که ولم کرد همیشه دلم میخواست دلیلشو بدونم ولی وقتی فهمیدم فهمیدم جوابش مهم نبود مهم نبود؟ با دونستن دلیل، نمیتونم نتیجه رو عوض کنم اون که اوضاع بدی نداشته

دیگه یه بچه و خانواده داره حتی از اینکه ولم کرد پشیمون نیست فکر میکردم دوست داره منو ببینه ولی بعدش فهمیدم، فقط آرزوی من بوده هرم سلسله مراتب نیاز های مزلو. میدونی چیه؟ چی هست؟ کمترین و بیشترین نیاز های انسان توی یه هرم طبقه بندی شدن

قسمت پایینش، ساده ترین نیاز یعنی نیازهای بدنی عه خلاصه بگم، این نیاز ها، چیزایی مثل هوا، آب و غذا هستن بابا یه بار گفت اگه کسی تو یه بن بست باشه و نجات پیدا کنه اصلا انسان نیست چرا انسان نیست؟ واسه غذا، مثل یه خر کار میکنه و آخرش کتک میخوره

مثل سگ، از آشغالا غذا پیدا میکنه و میخوره. خیلی خجالت آوره واسه آدمای معمولی زندگی مثل شکلات توی بسته میمونه اصلا نمیدونی قراره توش چجوری باشه واسه آدمای فقیر و آدمایی که زندگی سختی دارن

زندگی مثل بازی کردن *رولت روسی میمونه نوعی شرط‌بندی بر زندگی یا مرگ است که طی آن، شرکت‌کنندگان یک* گلوله در هفت‌تیری می‌گذارند. سپس خشاب چندین بار چرخانده می‌شود تا نتوان فهمید گلولهکجاست و لولهٔ هفت‌تیر را بر روی شقیقهٔ خود می‌گذارند و ماشه را می‌کشند وقتی ماشه رو میکشی اصلا نمیدونی قراره چی بشه

باشه، بسه میدونم من ازش متنفر نیستم فقط به نظرم باهام منصف نبوده انصاف چیه؟ بیست سال گم و گور بوده و الان که برگشته به عنوان پسرش ازت طرفداری میکنه؟ طرف کی هستی؟ معلومه تو از شنیدنش متنفرم اگه دوست نداری بشنوی، چیزی نمیگم …تو که منو ول نمیکنی و بری؟ برادر هه

چیکار میکنی؟ میشه تنهام بزاری؟ خیابون نینگشیا، لطفا مامان ژیجیو ژیجیو ژیجیو ژیجیو کجایی ژیجیو؟ ژیجیو کجایی ژیجیو؟ بهتری؟ خیلی بهترم دونگ دونگ کجاس؟ خوابش برد نگران نباش بیا بخور این دفعه چرا انقد تب کردی؟ همه مریض میشن اگه لی هایچائو بهم زنگ نمیزد ممکن بود تو خونه بمیری و کسی نفهمه

وقتی جوون بودم خیلی عذاب کشیدم ولی نمردم ،اگه بخاطر تب بمیرم زندگیم خیلی خنده دار میشه الان به نظرت خنده داری؟ به نظرم لی هایچائو خیلی مرد خوبیه که گذشته رو فراموش کرده چرا اون زمان…بهش توجه نکردی؟ آره سرنوشتم این بوده اگه اون زمان باهاش ازدواج میکردم الان زندگیم خیلی فرق میکرد

الان که دوتاتون مجردین …چطوره دوباره بهش فکر کنی؟ میتونی من خیلی اونو عذاب دادم خیلی پررو ایه اگه ازش همچین چیزی بخوام اگه اینجوری فکر میکرد انقد باهات خوب رفتار نمیکرد مگه نه؟ بخاطر اخلاق خوبشه اون فکر میکنه من دوباره ازدواج کردم و دونگ دونگ رو به دنیا آوردم

تو قضیه دونگ دونگ رو بهش نگفتی؟ من بهش نزدیک نیستم چرا این چیزا رو بهش بگم؟ مهم نیست؟ پس چرا به ژیجیو اهمیت میدی؟ من بهش مدیونم می، خیلی سال گذشته خودتو تنبیه نکن خانم هونگ، تو درک نمیکنی واسه ژیجیو، این چیزا حل کردنی نیست قبول دارم که بهش مدیونم

دیگه نمیتونم برش گردونم یا واسش جبران کنم زندگی ما اینه کاریش نمیشه کرد اینم از این حالا روغن عمو لی برگشتی؟ بقیه کجان؟ وقت شام نیست رفتن بیلیارد بازی کنن واسم چای بیار باشه گفتی یه ماه سفر کاری داری، مگه نه؟ چرا امروز اومدی؟ حرفشو نزن همکارم دو روز بیشتر باهام نبود ولی بخاطر سکته قلبی رفت بیمارستان

واسه همین رهبرمون گفت کسایی که بالای 50 سال هستن، استراحت کنن ما پیرا دیگه بی مصرف شدیم اتفاقی بوده به نظرم واقعا باید استراحت کنی دیگه بیست، سی سالت نیست نباید ماموریت خطرناک بری پلیسا عاشق مردمن ژو راست میگه برو پول تولیدی رو بده و چندتا کیسه نمک بخر باشه

از کی چشمت ضعیف شده؟ دو ساله پیر شدیم بدنمون کم کم بی مصرف میشه و مریض میشیم اونو ول کن با من حرف بزن داره تموم میشه صبر کن بدش من دیروز گفتی یه چیزی هست که نمیتونی پشت تلفن بگی و باید رو در رو بگی دوتاس

یکیش درباره ژیجیو یکیش درباره لینگ شیائو کدومو اول بگم؟ خوبه رو خبر خوب اینه که …لینگ شیائو گفت، اون و جیان جیان چیزن …چیزن یعنی چی چیزن؟ همو دوست دارن یعنی بلاخره عاشق هم شدن؟ مطمئنی کر نیستی؟ عالیه عالیه دیدی گفتم باید بذاریم پیش خودمون بمونن گفتم نباید بدیمشون به یکی دیگه

دیدی عاشق هم شدن دیگه رسما فامیل میشیم خیلی خوشحال نشو واسه چی خوشحال نشم؟ شاید دو روز دیگه بهم بزنن نگو با دوست پسر قبلیش دو روز بیشتر نموند دو روز بعدش، دوباره دوست معمولی شدن ایندفعه اینجوری نمیشه نمیذارم بهم بزنن مثلا میخوای چیکار کنی؟ میخوای مجبورشون کنی ازدواج کنن؟ منظورت چیه؟

خوشحال نیستی همو دوست دارن؟ یا نکنه فکر میکنی پسر من به اندازه کافی خوب نیست؟ من از لینگ شیائو راضی ام ولی چن تینگ عمرا به جیان جیان راضی بشه بابا اون سنگاپور عه از اونجا کاری نمیتونه بکنه اگه لینگ شیائو با یه پرنسس هم ازدواج کنه اون راضی نمیشه

بازم نمیتونم بذارم دخترمو اذیت کنه خیلی فکر نکن یه چیزی این وسط مشکل داره پسر من عاشق شده چرا اول به تو گفته؟ معلومه، چون منو بیشتر دوست داره جیان جیان یه بار، یه جوک باحال بهم گفت چرا میگیم پدر مثل یه کوهه؟ چرا؟ !چون اصلا از جاش تکون نمیخوره !نگرفتی چی شد

باشه باشه تو خوبی من باید بیرون کار کنم واسه همین وقت ندارم کنارشون باشم حالا که وقت نداری ناراحت نشو که بهت نزدیک نیستن باشه باشه، به من نزدیک نیستن فقط به تو نزدیکن بس کن راستی، ژیجیو چی شده؟ ژیجیو مامانشو دید، ولی خوب پیش نرفت چی شد؟

هه می با پسرش اومد پیشم و درباره ژیجیو حرف زد تا الان که اصلا یادش نبود پسر داره مادر از این بدتر هست؟ خیلی پررو عه اول گوش کن تازه، بهم گفت چرا ژیجیو رو ول کرد …میدونی سلام ببخشید کار داشتم اشکال نداره تازه اومدم بشین لطفا ممنون جدیدا سرم خیلی شلوغه ولی اگه کار مهمی داشتی حتما بگو چی شده؟ ،وقتی منتظرت بودم فکر کردم اگه اینجوری بگم راحت تر باشی واسه همین نوشتمش باشه، بفرست واسم شاید بتونم کمکت کنم مینگیو، من تو دبیرستان بهت توجه نکردم

ولی وقتی دوباره دیدمت، تو نگاه اول عاشقت شدم هیچوقت فکر نمیکردم یه روزی بتونم دختری که دوست دارمو ببینم تو خوشگل و مهربون هستی هرچقدر بیشتر میشناسمت، بیشتر عاشقت میشم انقد زود خوندیش؟ شاید انتظارشو نداشتی درباره خانواده ام هم توضیح میدم من توی بجینگ بزرگ شدم واسه دبیرستان اومدیم اینجا

بابام کارش فروش مواد غذایی دریایی عه مامانم خانه داره …سه تا خونه داریم و دیگه چیزی نگو نمیخوام بشنوم وقتی رفتی، بهش فکر کن چطوری میتونی اینکارو کنی؟ میدونی تانگ چان دوست داره من دوست صمیمی شم چرا اینارو به من میگی؟ من با تانگ چان کاری ندارم باهاش حرف زدم

تازه من از اولش تورو دوست داشتم بس کن واقعا خجالتم میدی من بدون اینکه بهت احساسی داشته باشم تورو ارشد خودم میدونستم مینگیو ببخشید خیلی عجله کردم چطوره دوباره با هم حرف بزنیم؟ …سعی میکنم منو بشناسی نه لازم نکرده بهتره با تانگ چان اینکارو بکنی دیگه سراغ من نیا واقعا احساس خوبی ندارم

مینگیو دنبالم نیا تانگ چان دارم میرم سر کار کاری داری؟ مینگیو، واسه یه فیلم منو خواستن واقعا؟ آره تولید کننده خودش بهم زنگ زد گفت کارگردان گفته من واسه نقش عالی ام و میخواد ببینم تو خونه کامل واست تعریف میکنم میرم لباس بخرم باشه. برو میبینمت عالیه

هایچائو بهم گفت تو و لی جیان جیان همو دوست دارین خیلی واستون خوشحالم و حمایتتون میکنم امیدوارم شاد باشین امیدوارم یه روزی خانواده هامون یکی بشن ممنون بابا خیلی واسه بزرگ کردنم زحمت کشیدی امیدوارم توام همیشه شاد باشی بذارش اینجا کارت تموم شده؟ آره، میری شام بخوری؟

آره هفته دیگه تیم شما شیفت شبه، درسته؟ آره فعلا فردا میبینمت خدافظ امروز با ماشین اومدم میخوای برسونمت؟ نه ممنون شیشی پس واسه همین چند روزه خوشحالی خیلی راحت از خانواده به یه زوج تبدیل شدین؟ ما از بچگی رابطه خوبی داشتیم الانم خانواده مون حمایتمون میکنن

امیدوارم توام زودتر یه دوست پسر داشته باشی آره حتما همه رفتن فقط من موندم مزاحمتون نمیشم ماشینم پارکینگ. دیگه میرم فعلا خدافظ- خدافظ- چی بخوریم؟ چی دلت میخواد؟ یه چیزی میخوریم حالا اول بریم سراغ برادر هه امروز نه یکم بهش وقت بده امروز کلی بهش پیام دادم و گفتم نگرانشم

ولی اصلا جواب نداد پس بذار تنها باشه فعلا ولش کن ولی تو اینجور مواقع باید گرمای خانواده رو احساس کنه، مگه نه؟ الان گرمای خانواده رو احساس نمیکنه فقط شلوغی دنیا رو حس میکنه واقعا؟ بریم هات پات بخوریم شاید امروز ترسوندمت ولی میشه یکم فرصت بهم بدی؟ بلاکش میکنم سکته کردم شمایین؟

پس فکر کردی کیه؟ شما حرف بزنید من میرم بالا در باز شد بگو کسی نیست که به تانگ چان گفته منو دوست داره شبیه فیلما شد که آره جرات نمیکنم برم خونه چجوری به تانگ چان بگم؟ ولی تقصیر تو که نیست نباید بترسی گفتنش راحته وقتی فهمیدی لینگ شیائو دوست داره

جرات داشتی بهم بگی؟ با تجربه ای که دارم میگم نمیشه مخفیش کرد آره. واسه همین میترسم تانگ چان الان خونه اس اگه برم خونه باید بهش توضیح بدم واقعا نمیدونم چیکار کنم تانگ چان امروز حالش خوبه، نمیدونی مگه؟ میدونم. بهم زنگ زد و گفت تولید کننده میخوادش

حالا که خوشحاله، بهش بگو همه چیز حله نه نه وایسا بیا ببینم یه روز دیگه جی مینگیو در باز است چیکار کنم؟ نترس بیا بریم