المسلسل الصيني الرومانسي “نور الحياة” | “Light Chaser Rescue” حلقة 13 مترجم [علاقة بين طبيبة ومحام]

= تیم نجات تعقیب کننده‌ نور= = قسمت سیزدهم = همینجوری که داریم هوا رو نفس میکشیم سطح اکسیژن هی کمتر میشه و سطح کربن دی اکسید بیشتر میشه وقتی سطح کربن دی اکسید بالاتر از 4 درصد باشه و سطح اکسیژن کمتر از 17 درصد بدن انسان دچار کمبود اکسیژن میشه

که میتونه منجر به ورم ریه، ورم مغزی عدم تعادل الکترولیت، شوک و یا مرگ مغزی بشه دکتر ژان این نگرش بدبینانت روم تاثیر میذاره و منم احساساتی میکنه الان دارم سخت تلاش میکنم که آروم باشم و درست نفس بکشم بنظرت باید چی بگم؟ باید باور کنی که

آدمای اون بیرون حتما دارن سعی میکنن نجاتمون بدن متوجه نشدی که هیچ صدایی اینجا نمیاد؟ این یعنی گل خیلی غلیظه شاید نتونیم اونقدرا دووم بیاریم چطوره درمورد یه چیز دیگه صحبت کنیم؟ …اگه اگه قراره اینجا بمیریم پس چرا سعی نکنیم قبل از مردن همو بیشتر بشناسیم؟ اگه از اینجا رفتیم بیرون شاید

تبدیل به *دیمن و پیتیاس شدیم (این دوتا جزو اساطیر کلاسیک هستن و انقدر بهم وفادار بودن که وقتی پیتیاس محکوم به مرگ شد و آخرین خواسته اش این بود که کارای ناتمومش رو تموم کنه، دیمن جونش رو گرو گذاشت تا پیتیاس بره و بعد از برگشت پیتیاس هردو از مجازات عفو شدن)

میخوای رازهاتو با من درمیون بذاری؟ راستش این اولین باری نیست که همچین جایی گیر میوفتم من بخاطر زلزله یتیم شدم پدر و مادرم بیست و پنج سال پیش تو زلزله ی چینگ سن از دنیا رفتن یادته داشتیم مانور زلزله رو انجام میدادیم؟ اونموقع نمیخواستم از دستور سرپیچی کنم

دلیل اون کارم این بود که یاد مادر و پدرم افتادم عجیب نیست که انقدر با لو یوآن خوبی من بخاطر زلزله با لو یوآن خوب رفتار نمیکنم لو یوآن خواهر واقعی من نیست پدر و مادر لو یوآن منو به سرپرستی گرفتن قبل از اینکه به سرپرستی گرفته بشم

تو بهزیستی قلب به قلب زندگی میکردم همونی که الان له له توش زندگی میکنه بعد ها پدر و مادر دومم هم مردن مراقب کردن از لو یوآن تبدیل شد به بزرگترین انگیزه ی زندگیم پس بخاطر اون اینهمه سخت تلاش کردی من به خودم اجازه نمیدم

که تنبلی کنم و از زیر کار در برم چون تقصیر من بود که لو یوآن اینجوری شده یوآن یوآن یوآن یوآن، چیشده؟ ببخشید. همش تقصیر منه باید منو بزنی بعدش سخت کار کردم تا پول دربیارم قسم خوردم که به یوآن یوآن بهترین و شادترین زندگی رو بدم یادمه یه دفعه

یوآن یوآن مریض شد و باید جراحی میشد حتی 50 هزار یوان نداشتم که پول هزینه های درمانشو بدم میدونی اون موقع هوا از الانی که اینجا دفن شدیم خیلی خفه تر بود از اون موقع به بعد نتونستم هیچ کاری برای مردمم بکنم (منظورش خدمات حقوقی به مردمه) فقط تونستم پرونده های تجاری و

پرونده های طلاق رو قبول کنم به لو یوآن حسودیم میشه برادری داره که خیلی دوسش داره اون فقط یه بچه ست که پدر و مادری نداره آخه به چیش حسودیت میشه؟ چون من هیچی ندارم متاسفم نیازی نیست متاسف باشی دیگه بهش عادت کردم وقتی پنج سالم بود مادرم مرد شاید باورت نشه

ولی اونم تو زلزله ی چینگ سن مرد برای همین، منم یکی از قربانی های اون زلزله هستم داریم نزدیک میشیم ماشین های سنگین رو متوقف کنین زودباشین از بیل های نجات استفاده کنین بله ماشین های سنگین رو متوقف کنین از بیل های نجات استفاده کنین ادامه بدین سریعتر سریع

یه بار یکی از بیمارا ازم شاکی شده بود چون رفتار بدی داشتم میگفت حتما از بچگی کمبود محبت داشتم منم خیلی عصبانی شدم و بدجوری باهاش درگیر شدم بعدش که بهش فکر کردم فهمیدم اشتباهم نمیگفت لبخند بزن لبخند بزن خوبه خوبه یک،دو،سه مامان شیائو ین دختر خوب بذار اول حسابو بدم

سلام، لطفا یه لحظه صبر کنین کارکنامون اول باید اطلاعات رو بررسی کنن بعدش چیشد؟ زلزله شروع شد مامانم مرد مامان درواقع، خاطراتی که از بچگیام دارم تیکه تیکه هستن فقط اینو یادمه که بابام منو تو پناهگاه موقتی پیدا کرد و عروسک شتری که مامانم واسم خریده بود دستم بود

اما مامانم نتونست همراهش بیاد فکر میکردم تو زلزله مرده بعداً، بابام یه سازمان غیرانتفاعی امداد و نجات مدنی رو تاسیس کرد پس …بابات …بابات چینگ اسم کاملش ژان چینگ شانه …خب بعدش مشکلی برات پیش نیومد؟ …وقتی راهنمایی بودم مگه نگفتی که وقتی مامانمو دیدی مرده بود؟ دروغگو شیائو ین چرا اول مامان رو نجات ندادی؟ نجاتش دادم پس برای چی الان زنده نیست؟ چرا تو روزنامه نوشته که اول اون پسره رو نجات دادی چرا من مامانمو از دست دادم و تو تبدیل به یه قهرمان شدی؟ اون موقع بود که فهمیدم

بابام وقت داشت که مامانمو نجات بده ولی انتخاب کرد که یه نفر دیگه رو نجات بده و بعدش دیگه خیلی دیر شده بود مامانم هیچوقت نتونست اون عروسک رو خودش بهم بده …حدس میزنم کاپیتان چینگ شان دلیل خودش رو برای اینکار داشته شاید در هر حال منم عضوی از

تیم نجات پزشکی بین المللی هستم کاملا میدونم که مردم تو همچین فاجعه هایی زیاد فرصت و حق انتخاب ندارن ولی خب که چی؟ برای من اون مادرم بود مادر من بود که مرد عملیات رو متوقف کنین عملیات رو متوقف کنین کاپیتان چینگ شان …مدیر لیو یه تماس اضطراری از طرف مدیر لیو دارین

سریع همگی کار رو متوقف کنین همین الان متوقف کنین یه ارزیابی جدید انجام دادیم- وضعیت چطوره؟- خاک داره فرو میره خطر سقوط در داخل وجود داره باید عملیات رو لغو کنیم از این مهم تر براساس زمان دیگه اکسیژنی اونجا باقی نمونده همین الانم پیش بینی آب و هوا رو دریافت کردیم طوفان بزرگتری

تو راهه چینگ شان دیگه زمان زیادی برات نمونده طبق تجربه ای که داری نظرت در این مورد چیه؟ اگه همینجوری بارون بباره ممکنه هر لحظه رانش زمین اتفاق بیوفته و آوار بیشتر بشه این خیلی خطرناکه مدیر لیو همه اینجا رو سریعا تخلیه کنید من میمونم نه کاپیتان- نمیتونین اینکارو بکنین- من نمیتونم برم

مدیر لیو من الان دیگه کاپیتان تیم نیستم یه امدادگر هم نیستم من فقط یه پدرم اونی که زیر آواره دختر منه دکتر ژان دختر کاپیتان چینگ شانه؟ نمیتونم خوب نفس بکشم منم همینطور بهم اعتماد کن هردومون وقتی بچه بودیم تونستیم سالم و سلامت از زلزله نجات پیدا کنیم مطمئنم این دفعه هم میتونیم

بهم اعتماد کن باشه چطوره یه آرزو کنی؟ وقتی از اینجا رفتیم بیرون من آرزوتو برآورده میکنم دلم یه کاسه برنج و سبزیجات گرم میخواد برنج و سبزیجات باشه احتمالا نمیدونی ولی من واقعا کارم تو آشپزی خوبه وقتی از اینجا رفتیم بیرون واست درست میکنم تو چی؟ باز شد باز شد چینگ شان

بنظر دیگه مشکلی نیست مراقب باشین همگی مراقب وضعیت باشین مراقب خودتون باشین آماده شین تا به چینگ شان کمک کنین چشم راه باز شده آفرین دینگ دینگ هنوز نمیدونه میرم بهش میگم عالیه [تیم نجات تعقیب کننده‌ نور] لو بن هنوز حالت خوب نشده این بیرون چیکار میکنی؟ ژان ین تو این اتاقه؟

اومدی ژان ین رو ببینی؟ واقعا که مردی شنیدم رفتی تو زیرزمین که ژان ین رو نجات بدی به چی فکر میکردی؟ نمیترسیدی زیر آوار بمونی؟ ژان ین بهوش اومدی …من میرم یکیو بیارم اینو درست کنه پرده افتاد ..تو حالت خوبه؟ تو خوبی؟ من خوبم تو خوبی؟ [بخش 3] گفتم که حال خواهر خوبه

لازم نیست بیاین من پیشش هستم دیگه همچین اتفاق وحشتناکی افتاده چطوره ممکنه نیام؟ نمیتونم رو تو حساب کنم که از *دخترخاله ات مراقبت کنی (دوستان تا به الان چون مشخص نبود نسبتش با ژان ین چیه مجبور شدیم دختر عمو ترجمه کنیم، ولی الان مشخص شده که درواقع دختر خالشه) شیائو ین کجاست؟ 720.

720. زخمت چطوره؟ دکتر گفت که دکتر گفت زخمم رو خوب پانسمان کردی و اصلا التهاب نداره منم بهش گفتم بخاطر شراب سفیده به بیمارستان پیشنهاد دادم یه مقدار بخرن اثر بی حسی داره و ضد التهابه هنوزم میتونی جوک بگی و شوخی کنی یادمه وقتی تو زیرزمین بودیم خیلی باهم حرف زدیم

قرار بود که یه راز نگهش داریم میدونم منظورم اینه که …لحظه آخر من یادم نمیاد ولی من یادمه حافظم از تو بهتره و فکر میکنم بتونم یه 30 ثانیه دیگه رو به خاطر بسپارم مهم نیست منتظر میمونم که یادت بیاد کجاست؟ 719- اونجاست- اونجا؟ اتاق دوم اونه- شیائو ین- شیائو ین شیائو ین

شیائو ین کجات صدمه دیده؟ بذار ببینم- خاله، شوهر خاله- آروم کجات آسیب دیده؟ من خوبم، خاله …پاته یا واقعا زهره ترکم کردی هرچی که یه ربطی به فاجعه و مصیبت داشته باشه تن و بدنمو میلرزونه خیلی خب مامان مامان، بس کن الان دیگه حالش خوبه خب هنوز ایشونو بهتون معرفی نکردم

ایشون وکیل لو، لو بن هست از دیدنتون خوشبختم خانم و آقای دینگ پس لو بن تویی دینگ دینگ درموردت بهمون گفته تو هم صدمه دیدی؟ دینگ دینگ دینگ بهمون گفت که شیائو ین رو نجات دادی. ازت ممنونم خیلی خیلی ممنونم خواهش میکنم آقای دینگ وظیفم بود وکیل لو

مرد شجاع و با ملاحظه ای مثل تو واقعا خیلی کم پیدا میشه خیلی ازت ممنونم که شیائو ین رو نجات دادی خواهش میکنم خانم دینگ خب وقتی شیائو ین از بیمارستان مرخص شد یه سر بیا خونه ی ما وانتون درست میکنیم باهم میخوریم باشه خاله اون یه وکیل پر مشغله ست

مهم نیست چقدر سرش شلوغ باشه، بازم باید غذا بخوره دیگه آره باید غذا بخورم دقیقا خانم دینگ پس تو درست کردنش بهتون کمک میکنم مگه آشپزی بلدی؟ بله بجز کار خودم هم آشپزی میکنم هم کارای خونه رو انجام میدم (کدبانوییه واسه خودش) واقعا مرد منحصربفرد هستی میبینی؟ دینگ دینگ این سبک درست زندگی

آدمای جوونه باید هم کارتو دوست داشته باشی هم زندگیت رو خانم دینگ، بنظر میاد خیلی آدم خوش مشربی هستین همینطور بنظر میاد که باید دستپخت خوبی هم داشته باشین باعث افتخارمه که شانس اینو داشته باشم تا بتونم دستپختتون رو بچشم پس حتما باید بیای خونمون و وانتون های ما رو امتحان کنی

ما یه دستورالعمل مخفی داریم بابا،مامان بسه دیگه دارین مثل دامادتون باهاش رفتار میکنین از دست این بچه باید یه چیز مهم بگم یه نفر هست که باید ازش بخاطر نجات خواهر و لو بن تشکر کنیم ما ازش تشکر میکنیم اون شخص شوهر خاله ست اصلا میدونین آخر عملیات نجات چقدر وضعیت خطرناک بوده؟

تقریبا همه دیگه منصرف شده بودن اما شوهرخاله بود که خیلی محکم به بقیه گفت “من الان دیگه کاپیتان تیم نیستم من فقط یه پدرم” چقدر حرکت تاثیرگذاری بود چتون شده؟ تحت تاثیر قرار نگرفتین؟ اره لو بن زندگیشو بخطر انداخت که دختر خاله ی منو نجات بده ولی خودش هم اونجا گیر افتاد

مگه نه؟ اگه بخاطر شوهرخاله نبود دختر خاله و لو بن این دفعه اونجا میمردن دینگ دینگ درمورد مرگ حرف نزن آقای دینگ خانم دینگ بخوایم منصف باشیم باید این دفعه از کاپیتان چینگ شان تشکر کنیم اون الان کجاست؟ اره کجاست؟ چینگ شان بچه ها دیگه بزرگ شدم ما که همیشه نمیتونیم کنارشون باشیم

یه نگاه به خودت بنداز الان دیگه 50 سالته بذار جوونا عملیات نجات رو انجام بدن من انقدر سالم هستم که بازم اینکارو بکنم اگه یه روز دیگه نتونستم کاری بکنم مطمئنم که شما از شیائو ین مراقبت میکنین شوهرخاله تو فقط نگران بقیه ی آدمایی پس خودت چی میشی؟ تنها بودن برات سخته

دینگ دینگ، برای من سخت نیست من شیائو ین رو دارم که یه دختر فوق العاده ست و همینطور تو زندگیم اصلا هم سخت نیست نگران نباش از همون وقتی که اون اتفاق برای شیائو جیه افتاد قسم خوردم که مراقبش باشم و نذارم خطری تهدیدش کنه من کارمو خوب انجام ندادم تو که

نود و نه تا قدم برداشتی چرا نمیتونی آخرین قدمم برداری؟ وقتی حقیقتو فهمیدی بچه بودی ولی مطمئنم که توام سعی داری بیخیالش بشی این فرصت عالی ایه چرا نمیتونی امتحانش کنی؟ ژان ین، داری سعی میکنی فرار کنی تو اصلا متوجه نمیشی اون آخرین قدم واسه مامانمه شیائو ین دراز بکش یکم استراحت کن

من برمیگردم اتاق خودم آقای لو ممنون که ژان ین رو نجات دادی ممنونم لازم نیست این حرفو بزنی دکتر چای ژان ین و خانوادش همین الانشم از تشکر کردن شیائو ین …من…من میدونم ازم ناامید شدی …راستی من من هم گیج شده بودم میخواستم تورو بیارم بیرون

ولی قبل از اینکه بتونم کاری بکنم گیر افتادی همه چی خیلی سریع اتفاق افتاد …کاری که من کردم من اشتباه کردم امیدوارم بتونی یه شانس برای جبران بهم بدی باشه؟ این یه حرکت غریزیه که بخوای از خودت محافظت کنی تو کار اشتباهی نکردی و منم سرزنشت نمیکنم نه این مسئله تقصیر منه

حاضرم بقیه ی عمرم رو برای جبران این اشتباه بذارم نه من ازت مراقبت و محافظت میکنم بهترین زندگی رو بهت میدم قسم میخورم از امروز به بعد هیچوقت دیگه تو خطر نندازمت جدی میگم یو شیائو فکر میکردم وقتی تو پانسیون بودیم خیلی واضح بهت توضیح دادم ما مناسب هم نیستیم

این هیچ ارتباطی به زلزله نداره تو هنوزم یه ارشد مورد احترام و یه همکار خوب برای منی فقط اینکه بدون اون زلزله هم چیزی تغییر نمیکرد نه شیائو ین، بهم گوش بده …من من با بهم زدنمون موافقت کردم چون میخواستم تو این مدت خودمو ثابت کنم میدونی که دوستت دارم

تو مهم ترین شخص تو زندگی منی هیچوقت کس دیگه ای رو دوست نداشتم وقتی باهم بودیم میخواستم باهات ازدواج کنم تو فقط خودت رو دوست داری هیچوقت منو دوست نداشتی خسته ام میخوام استراحت کنم ممنون باشه میدونی این زندگی واقعا خارق العاده ست پر از شگفتی و ترس و غافلگیریه

ممکنه حتی وقتی برای تعطیلات رفتی هم گرفتار زلزله بشی آخه کی میدونست؟ ژان ین زنده زنده دفن شد و به سلامت بیرون اومد اون واقعا آدم خوش شانسیه از یه فاجعه جون سالم به در برد و قطعا سرنوشت خوبی در انتظارشه هنوزم وقتی بهش فکر میکنم میترسم منظورم اینه که

اگه ما هم باهاش میرفتیم اونجا زیر آوار گیر میکردیم؟ ولی شاید ما به اندازه ی ژان ین خوش شانس نمیبودیم متوجه چیزی نشدین؟ رو هر ده تا انگشت دکتر چای کبودی و زخم هست وقتی داشته زمینو میکنده و سعی داشته دکتر ژانو نجات بده زخمی شده ولی چه فایده؟ تو لحظه ی حساس

آقای لو بود که رفت جلو و زندگیش رو به خطر انداخت تا ژان ین رو نجات بده اره واسه همینه که میگن بدبختی صداقت رابطه ی بین دو نفر رو آزمایش میکنه درسته دکتر… دکتر چای دکتر چای دکتر چای چیشده؟ انقدر غیبت نکنین برین سرکارتون برین بیا. بدبختی دوستیمونو آزمایش میکنه درسته بابا

در رو باز کن دینگ دینگ بهتره تا خونه تاکسی بگیری راه ما بهت نمیخوره یعنی چی راهم به شما نمیخوره؟ مگه نمیرین خونه؟ بابات و من تازه برگشتیم چند تا از دوستامون قراره تو هتل بهمون خوش آمد بگن الانم مستقیم داریم میریم هتل خب من میخوام

مرغ فلفلی ای که بابا درست میکنه رو بخورم مرغ که نداریم پختنش هم زمان بره خیلی خب میتونی دفعه بعد که اومدی بخوری ما عجله داریم نمیخوایم دیر برسیم دیگه میریم خدافظ- بریم- خیلی نگران نباش دکتر گفت برادرت زیاد آسیب ندیده چند وقت دیگه مرخص میشه این لیست رو ببین

ببین، این صورتحساب پزشکی و نسخشه و این ممکنه لازمت بشه داداش های اره یه مسئله ای پیش اومد فراموش کردم ببخشید. الان میام اونجا خیلی خب من باید برم اگه چیزی شد بهم زنگ بزن یوآن یوآن دیگه بزرگ شدی حالا تو ازم مراقبت میکنم وقتی رفتی ژان ین رو نجات بدی

به منم فکر کردی؟ البته تو اولین نفری بودی که به فکرم اومد فقط اینکه تو اون وضعیت مجبور بودم ژان ین رو نجات بدم داداش نکنه تو عاشقش شدی؟ چرت و پرت نگو فقط بخاطر این بود که نجاتت داده بود خواستم لطفش رو جبران کنم خیلی خب کاپیتان وضعت چطوره آقای لو؟ ممنونم

الان دیگه خیلی بهترم میخوام بابت نجات دادن ژان ین ازت تشکر کنم وگرنه، فکر نمیکنم تنهایی میتونست از اونجا بیاد بیرون ما باید از شما تشکر کنیم شما بودین که من و ژان ین رو نجات دادین نیازی نیست از من تشکر کنی ژان ین دختر منه میدونم کم پیش میاد درمورد

رابطمون به کسی بگه فکر میکنم یه چیزی داره ژان ین رو اذیت میکنه به نظرم بهتره بیشتر تلاش کنین داداش های، ببخشید دیر کردم اینو بگیر …این این ماه سه دفعه درخواست مرخصی کردی سر جمع 8 روز کمترین سفارش رو گرفتی و از همه کمتر بسته تحویل دادی طبق قانون شرکت

هرکی سه بار در ماه مرخصی بگیره اخراج میشه این دوبرابر حقوق این ماهته تنها کاری که ازم برمیومد همین بود ممنونم داداش های ببخش که برات دردسر درست کردم دا شیونگ آر بذار بهت یه نصیحتی بکنم ما آدمای عادی هستیم همین که بتونیم زندگی کنیم کافیه سعی نکن یه قهرمان باشی

بذار یه چیزی بگم قیافت یه جوریه که انگار تازه از کوه های آتشفشان برگشتی یعنی انقدر گرمته؟ دارم میسوزم دختر خالتو که نجات دادن الانم جاش امنه چرا هنوز ناراحتی؟ تقصیر تو بود که منو مست کردی حتی نتونستم ببینم دختر خالمو چجوری نجات دادن واسه اینم منو مقصر میدونی؟

خودت خواستی برات مشروب بخرم اون آبجو خیلی گرون بود حتی پولشم ازت نگرفتم من پول ندار. الان دیگه فقیر شدم مگه حق امتیاز رو از شرکتمون نگرفتی؟ پس چرا میگی فقیری؟ دوست من فقط کسی که خونه داره میفهمه چقدر هزینه ها بالاست من تازه از پدر و مادرم جدا شدم

یه ماه ودیعه و سه ماه اجاره رو پیش پرداخت می کنم هرسال ده ها هزارتا واسم آب میخوره باید اقتصادی باشم پول رو بدست میارن پس انداز نمیکنن خوش شانسی که با شرکتمون قرارداد بستی فقط سخت کار کن وقتی این حرف رو میزنی اعصابم خرد میشه منم میخوام یه کار خوب بسازم

ولی اون مدیر مینگ که تو شرکتتونه ادعا میکنه چیزی که نمیدونه رو میدونه و با رشته افکار من بازی میکنه …من فقط مطمئنی بخاطر اینه که تظاهر میکنه کاربلده یا اینکه تو به اندازه کافی خوب نیستی؟ من به اندازه کافی خوب نیستم؟ اگه کار من خوب نبود پس چرا اینهمه طرفدار دارم

و کارم خیلی معروف شده؟ یه سازنده که نباید همیشه سعی کنه بازار و مخاطبها رو راضی کنه من که همچین کاری نمیکنم من فقط دارم چیزی که میخوام رو میکشم بعلاوه، خیلیا ازش خوششون میاد این یعنی چی؟ این یعنی مخاطبای من ذهن منو خوندن این مدیر شما بود که اصرار داشت

طبق نظرات خودش عوضش کنم …منظورم این نبود. من هیچی به هرحال برای ساخت یه کمیک فوق العاده تصمیم گرفتم تمام سعیمو برای مبارزه باهاش بکنم این مدیر مینگ‌تون چه طور آدمیه؟ زنه یا مرد؟ قد بلنده یا قد کوتاه؟ چاقه یا لاغر؟ حالت خوبه؟ خوبم. فقط عصبیم فکر میکنی تمایلات خشونت آمیز داره؟

نظری ندارم نگو که قبلا هیچوقت ندیدیش اره کارمند ساده ای مثل من شانسی واسه دیدن مدیرای ارشد نداره ناراحت کننده ست ببین وقتی بخاطر خانوادت کار پیدا کنی همین میشه اصلا برات ارزش قائل نمیشن فقط سخت کار کن مامان مینگ مینگ کجا بودی؟ با همکارام سرکار جلسه داشتم چیشده مامان؟ فکر میکردم

رفتی سر کلاس آموزشی کلاس آموزشی تموم شده قراره من و همکلاسیام بعدا مربی رو شام دعوت کنیم مینگ مینگ این مربیتون فامیلیش چیه؟ ژانگ ژانگ وی لین درسته؟ اره میخواستم برم دیدنش و بابت اینکه بهت آموزش میده تشکر کنم رفتی دیدنش؟ اره پروفسور ژانگ گفت واقعا دلش میخواد بدونه

این ژو مینگ مینگ چه شکلی هست ژو مینگ مینگ پول کلاساشو داده ولی اون فقط اسمش رو تو دفتر حضور و غیاب دیده تازه گفت که ژو مینگ مینگ گفته این هفته کارای مهمی داره و کارش تداخل زمانی با کلاسش داره برای همین نمیتونه بیاد مامان ببخشید نمیخواستم ازت مخفی کنم بهم بگو

این مدت چیکار میکردی برای آموزش تو یه تیم نجات غیرانتفاعی ثبت نام کردم