المسلسل الصيني الرومانسي “نور الحياة” | “Light Chaser Rescue” حلقة 34 مترجم [علاقة بين طبيبة ومحام]

= تیم نجات تعقیب کننده‌ نور= = قسمت سی و چهارم = زیر درخت عشاق سه تا آرزو کردم امیدوارم بتونی اینجا پیداشون کنی بارها اینو تو دلم تمرین کرده بودم بعضیاشون بزرگن بعضیاشون عجیب و غریب ولی حدس میزنم توام زیاد برات مهم نیست که چند نفر قراره شاهد این لحظه باشن

بلکه میخوای امروز مثل تمام روزای دیگه ای که باهم دیگه بودیم پایدار و موندنی باشه پس، اولین آرزوم درمورد زمانه میخوام بقیه ی عمرم رو با تو بگذرونم میخوام از امروز آینده ام با تو رو شروع کنم قبلا فقط لو یوان تو دنیای من بود ولی وقتی تو پیدا شد

زندگیم به دو نیم تقسیم شد یه مسیر به سمت اون یه مسیر هم به سمت تو بعضی وقتا فقط میخوام به سمت تو بدوام وقتی از شی شان برگشتم، یوان یوان ازم پرسید که وقتی میخواستم نجاتت بدم به اون هم فکر کردم یا نه ولی بهش دروغ گفتم تمام چیزی که

بهش فکر میکردم این بود که نمیتونم از دستت بدم واسه همین، آرزوی دومم مربوط به خودمه آرزو میکنم همیشه بتونم ازت محافظت کنم و شجاعت دوست داشتنم رو بهت بدم آرزوی سومت چیه؟ جوابشو نمیدونی؟ میخوام از تو بشنوم من آسیب دیدم اما حتی بعد از آسیب دیدنم

نمیتونستم دست از فکر کردن بهت بردارم شبا قبل از خواب و صبحا وقتی بیدار میشم، تنها چیزی که بهش فکر میکنم تویی با اینکه آسیب دیدم بازم خوشحالم هر لحظه ای که باهمدیگه گذروندیم با ارزشه بنظرم لازمه که یه مسیر واضح تری برای آینده ام داشته باشم برای همین زخممو خوب کردم و

اینو برای تو گرفتم ژان ین امیدوارم بتونی بخشی از آینده ی من باشی با من ازدواج میکنی؟ خب، اگه مسئله اینه که ممکنه لازم باشه با یه نفر تو بانک شخصا حرف بزنین مینگ مینگ، چرا انقدر دیر برگشتی؟ آیچی خیلی وقته منتظرته …اون …خب مینگ مینگ چش شده؟ احتمالا با دینگ دینگ دینگ

بهم زده باشه از دست این بچه اشکالی نداره. بیا ادامه بدیم اینو کی گرفتی؟ این اولین روزه کاریمه نمیتونستم یه کت و شلوار جدید بخرم واسه همین لباس ارشد دانشگاهمو پوشیدم ساده بنظر میومدی ولی چشمات پاک بنظر میان مثل اینکه تو دنیای کثیفی زندگی کرده باشی اما آلوده نشده باشی

الان آلوده شدم یعنی؟ الان تنها چیزی که میشه دید ، پرمدعایی وقاحت و پررویی و عدم رعایت قوانین راهنمایی و رانندگیه هنوزم کینه داری؟ تا آخر عمرم یادم نمیره باشه، همینکارو کن فقط لطفا به بچه هامون چیزی نگو اونوقت رو وجهه ی خوبی که تو ذهنشونه تاثیر بد میذاره و الگوی بدی میشه

این سه تا دخترا کین؟ این سه تا دختر تو دانشکده عاشق من بودن همینجوری بلوف بزنا من بلوف نمیزنم حداقل باید یه کم به خودت ایمان داشته باشی تونستی از همه ی دخترایی که عاشق من بودن جلو بزنی و برنده بشی ببین وقتی بچه بودی چقدر بانمک بودی اره اینجا چرا انقدر اخمالویی؟

هنوز بچه بودم و قیافه ام تو هم بود اینجا راهنمایی بودم خوشتیپ نبودم؟ میدونی چیه وقتایی که جلسه اولیا مربیان داشتیم حتی نمیدونستم باید کی رو خبر کنم که بیاد ژان ین پدر و مادرم اگه میفهمیدن قراره با تو ازدواج کنم، خیلی خوشحال میشدن بابا کاپیتان یه چیزی هست که باید بهت بگیم

چی؟ من از ژان ین خواستگاری کردم و اونم قبول کرد آقای لو خیلی بی سر و صدا دخترمو ازم دزدیدی اصلا از من اجازه گرفتی؟ گرفتن اجازه ات که کار سختی نیست جواب بله گرفتن از اون سخته دختر خودتو نمیشناسی؟ برای جفتتون خوشحالم خب بیا تمرین رو شروع کنیم

فکر نکن فقط چون قراره دامادم بشی میتونی از زیرش در بری میدونم بهم آسون نمیگیری من کاملا آماده ام من میرم بهزیستی باشه بهش آسون بگیر خیالت تخت. پنجرش نمیکنم نگران نباش پس بیا امروز از تجهیزات ورزشی استفاده کنیم باشه له له له له آبجی ژان ین پسر خوبی بودی؟ معلم هم ازم تعریف کرد له له این مدت پسر خوبی بوده بهمون کمک کرد و مراقب بچه های کوچیکتر بود همه دوسش دارن ببخشید زحمت دادم له له بخاطر شما وضعیتش خیلی بهتر شده خواهر ژان ین دارم با دوستام بلوک بازی میکنم

میتونی بعدا یبیای قصری که ساختمو ببینی؟ باشه له له دلش برای شما و آقای لو تنگ شده بود و شما امروز اومدین اینجا درواقع امروز اومدم که یه درخواستی بکنم اینه این یکی از بچه هاییه که تو زلزله ی چینگ شن نجاتش دادن شنیدم بچه هایی که نجات پیدا کردن به بهزیستی های

متفاوتی منتقل شدن شما هم چند نفر از اون بچه ها رو قبول کردین میخواستم بدونم اینجا بوده یا نه این مسئله ماله 20 سال پیشه فهمیدنش یه مقدار کار سختیه علاوه بر این، این مدت داشتیم آرشیو رو بازسازی میکردیم یه مقدار کار سختیه این چطوره؟ وقتی بازسازی تموم شد باهاتون تماس میگیرم

مشکلی نداره؟ بله ممنونم متاسفم چیزی از این بچه اینجا ثبت نشده ممنونم متاسفم که نتونستم کمکی بکنم کمنونم بیایین به سلامتی به سلامتی بیا به سلامتی بیاین میرم برات سیخ میارم بیا یکم بخورین مشکلی نیست آفرین لو بن حالا دیگه تونستی دل دختر کاپیتانمون رو ببری یه کباب واسه این پیروزی کفاف نمیده

باید حداقل یه غذای درست و حسابی مهمونمون کنی دقیقا ما به این سادگیا بیخیال نمیشیم اون غذایی که مهمونمون میکنی هم بستگی به این داره که چقدر دکتر ژان واست مهمه خیلی خب بیایین یه روزی مشخص کنیم و باهمدیگه بریم هر رستورانی تو لین جیانگ بخواین میتونین انتخاب کنین عالیه همینه اره

خیلی خب، ممنون بیاین. کباب تازه آوردم بیاین تبریک میگم یوان یوان همیشه میخواست که تو با ژان ین ازدواج کنی از این به بعد قراره زن داداش صدات کنم چی گفت؟ گفت باید هر چه زودتر ازدواج کنیم دود اذیتت کرد؟ دود اذیتت کرد؟ بیا بریم اونور و یه چیزی بخوریم. بیا

از دست این پسره شیونگ فی خیلی حواسش جمعه لازم نیست بهش حسودی کنی شوهر آینده ات خیلی بهتر از اون میشه یواشکی حرف زدین اما من همه چیو شنیدم حسودیت شده؟ خیلی حسودیم شده یکی از اونا بده بیا بذارش تو دهنت بگیرش ممنون اره یکم سبزیجات کباب کن اونا دوست دارن

نگاه کردن به این جوونا حس اینو میده که انگار به آینده ی تیممون نگاه میکنم خوشحالم که میبینم حالا دیگه با شیائو ین خوب کنار میای اگه زودتر به حرفت گوش میکردم انقدر طول نمیکشید نوش جونتون ممنون زن داداش ممنون زن داداش نوش جان خواهر درسته یادم رفت بهت تبریک بگم

تو و لو بن بلاخره بعد از اینهمه مدت باهمدیگه باشین خوبه چرا تنهایی؟ ژو مینگ مینگ کجاست؟ بهم زدیم چرا؟ فقط داشتیم خوش میگذروندیم خوش گذرونی تموم شد واسه همین بهم زدیم با اینکه شما دوتا مدام باهم دعوا میکردین ولی میتونستیم ببینیم که واقعا همو دوست دارین پس برای چی؟

من خیلیا رو دوست دارم نیازی به اون ندارم مادرش نمیخواد باهم باشیم دینگ دینگ دینگ داری کاری میکنی دست کم بگیرمت دختر خاله ی کوچیک من قرار نیست واسه همین چیزی کنار بکشه خواهر ولی من همیشه هم ضد گلوله نیستم این دفعه رو بیخیال میشم درموردش فکر نکن فقط با جریان پیش برو

من به ژو مینگ مینگ اعتماد دارم منظورم اینه که، بنظر غیرقابل اعتماد میاد ولی وقتی یه تصمیمی بگیری عمرا بیخیال نمیشه مثلا مثل غریق نجات شدنش اگه نیاز به درمان داری برو پیش دکتر بیخیال. انقدر نخور قالش گذاشتن بذار بخوره مگه پر از ایده نیستین یه نقشه دیگه واسم بکشین اون خیلی سخته

من نمیتونم خودت حلش کن باید چیکار کنم؟ مینگ مینگ دینگ دینگ دوست دختر توئه مطمئنم بهتر از ما میدونی چیکار کنی اگه هنوزم میخوای باهاش باشی باید بفهمی که واقعا چی میخواد به جای اینکه از عشق اساطیریت واسش مایه بذاری اما دینگ دینگ دقیقا چی میخواد؟ تکون نخور چه حلقه ی الماس بزرگی

از سر صبحی یه چیزی همش جلو چشم برق میزدا …تو و لو بن ازم خواستگاری کرد تبریک میگم خانم لو کی وقت داری؟ جونچی و من میخایم عروسیتونو جشن بگیریم الان دیگه جونچی صداش میکنی؟ اینجا چه خبر شده؟ دیگه چی میتونه باشه؟ عاشق شدیم دیگه اگه اینطوره که

شاید من باید اول ازدواج شما رو جشن بگیرم بابت مهربونیت ممنون موندم بلاخره کی قراره یه حلقه ی الماس بزرگ بندازه تو انگشتم نگران نباش، الان دیگه دوست پسر داری یه روزی حلقه ی الماسم گیرت میاد آقای گائو بله عکاسه پیدا شد؟ باشه الان میام اونجا یه کاری دارم. شیفتمو عوض کن

من عکس رو گرفتم اون موقع یه پس لرزه اتفاق افتاد منم دیدم یه مرد یه بچه رو از زیر آوار کشید بیرون زودباشین کمک لازم دارم یکی اونطرفته اومدم آروم مراقب باش بدش به من مراقب باش سریع اولش فکر کردم داره پسرشو نجات میده ولی بعدش بچه رو داد به امدادگرا و خودش

رفت زنش رو نجات بده اون موقع فهمیدم که تو اون موقعیت مرگ و زندگی اول بچه رو نجات داده و زنش هم بخاطر پس لرزه از دنیا رفت چون به موقع نتونست نجاتش بده منم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم برای همین عکس و داستانش رو برای دفتر روزنامه فرستادم عکس دیگه ای

از اون بچه دارین؟ بله آقای گائو درموردش بهم گفتن برای همین با خودم آوردمشون بفرمایین ببینین- ممنونم- خودتو بکش بالا خودتو بکش بالا ده ثانیه ی آخره پنج چهار سه دو یک وقت تمومه بلافاصله واینستا. آروم آروم آروم آروم حالت چطوره؟ به لطف کاپیتان حس میکنم دوباره پام ماله خودمه ممنون کاپیتان

خواهش میکنم بخاطر اینه که خودت تلاش کردی میرم یه دوش بگیرم شما باهم حرف بزنین باشه تمرین توانبخشی خیلی دردناکه خیلیا نمیتونن از پسش بربیان شوکه شدم که اون تونست از پسش بربیاد برای همینه که داره خوب پیش میره اون مرد مغروریه بخاطر اینکه دوباره رو پاش وایسه هرکاری میکنه …اون بچه

چی درموردش فهمیدی؟ میدونستم خیلی ساله گذشته پیدا کردنش راحت نیست اگه پیداش کنیم میخوای همه چیو بهش بگی؟ اره اگه نبخشتت چی؟ بعد از کاری که باهاش کردم نمیتونم ازش بخوام ببخشتم ولی چرا باید دوباره مزاحم زندگیش بشیم؟ چرا باید دوباره بهش آسیب بزنیم؟ شاید ندونستن حقیقت براش خیلی بهتر باشه شیائو ین

اگه با نجات دادن جونش تبدیل به یه قهرمان نمیشدم اونوقت این زخم قدیمی رو باز نمیکردم ولی این فشار منو توی این موقعیت گذاشته حتما بعد از دیدن اون گزارش منو یه قهرمان دونسته و ازم ممنون بوده ممکنه منو ناجی خودش بدونه در حالی که من یه گناهکارم

نمیتونم بعد از آسیب زدن بهش اینو ازش مخفی کنم بعلاوه، حق داره که حقیقت رو بدونه فهمیدم ژان ین، دارم میام تو به چی نگاه میکنی؟ هیچی همینجوری اطرافو نگاه میکردم خب امروز تونستی چیزی از اون بچه پیدا کنی؟ اشکالی نداره پدرت مدت زیادیه که داره دنبالش میگرده و هنوز چیزی پیدا نکرده

لازم نیست انقدر عجله کنی میدونم کاپیتان این مدت خیلی تو تمرینا بهم کمک کرده بنظرم داره خیلی خوب پیش میره وقتی پام خوب شد کمکت میکنم دنبالش بگردی خودت گفتی عجله ای نیست فقط رو کار خودت تمرکز کن منم یواش یواش دنبالش میگردم باشه روز طولانی ای داشتی برو دوش بگیر

من میرم بیرون ژان ین، دارم میام تو بیا، واست شیر آوردم ممنونم بذار ببینم قلب و قلب دفعه ی قبل بهت گفتم بعد از زلزله چینگ سن به این بهزیستی منتقل شدم شاید پسری که دنبالش میگردی به همین بهزیستی منتقل شده باشه امکان نداره اونجا رو چک کردم واسه همینه که روشو خط زدم خیلی خب

حالا که حرفش شد یه مدتی میشه که له له رو ندیدم خب قرار بود صبر کنی پام خوب بشه و بعد باهم بریم پیشش پات هنوز خوب نشده نمیخوام برات دردسر درست کنم رفتم دیدن له له همه چی خوبه نگران نباش خیلی خب بعد از اینکه پام خوب شد خیلی کارا هست که

باید باهم بکنیم خیلی خب حالا دیگه بقیه اش با من، تو بگیر بخواب بخور کل صبح جلسه داشتیم میخوای استراحت کنی؟ به همه سرپرستای بخش ها اطلاع بده ده دقیقه دیگه تو اتاق کنفرانس جلسه داریم باشه من درموردش فکر کردم حتی اگه من و مینگ مینگ انتخاب کنیم که باهم باشیم

مهم نیست چقدر همو دوست داشته باشیم نمیتونیم کارای مادرش رو تحمل کنیم با اینکه بنظر میاد پدر و مادر من تحقیرم میکنن اما میدونم که به روش خودشون دوسم دارن حتی اگه با کاری که مادر ژو مینگ مینگ کرد مشکلی نداشته باشم نمیتونم بذارم پدر و مادرم تحقیر بشن اینقدر قاطع نباش

تو و ژو مینگ مینگ تو نقطه ای نیستین که نتونین حلش کنین برعکس آدمایی که با مسائلی روبرو هستن که هرچقدرم سخت تلاش کنن نمیتونن حلشون کنن اگه الان بیخیال بشی بعدا پشیمون میشی ممکنه پشیمونی هایی باشه ولی بعضی پشیمونی ها رو نمیشه کاریشون کرد اره، نمیشه کاریش کرد امروز هیچی نخوردی حالت خوب نیست؟ نه بیا اگه انقدر بهش اهمیت میدی چرا نمیری ببینیش؟ ما از هم جدا شدیم خب من شاهد این بودم که تو و دینگ دینگ راه طولانی ای رو باهم طی کردیم از اولین دفعه که ازم خواستی استخدامش کنم میدونستم که حتما جایگاه متفاوتی توی قلبت داره ما باهم بزرگ شدیم ولی هیچوقت ندیدم

که انقدر به دختری اهمیت بدی داشتن همچین رابطه ای خیلی کمیابه مینگ مینگ کاری نکن که ازش پشیمون بشی این وقت صبح اینجا چیکار میکنی؟ دینگ دینگ، حق با تو بود من مسئله رو با مامانم و خانواده ات واضح روشن نکردم و به احساسات تو صدمه زدم اما دیگه تصمیممو گرفتم رابطه ی ما به خودمون مربوطه هیچکس نمیتونه جلومونو بگیره دینگ دینگ دینگ میخوام بقیه ی زندگیمو با تو بگذرونم

باهام ازدواج کن دینگ دینگ باهام ازدواج میکنی؟ قرار نیست سر صبحی باهات دیوونه بازی دربیارم من جدیم اگه تو بله رو بگی همین الان میریم ازدواج میکنیم دینگ دینگ تو تنها کسی هستی که وقتی تو فشار بودم اومد سمتم از این به بعد من ازت مراقبت میکنم باشه؟ احمق مامان، نگاه کن

سند ازدواجمونو گرفتیم سند ازدواجمونو گرفتیم داد نزن مامان خیلی منتظر موندی؟ دینگ دینگ دفترچه رو آوردی؟ بیا بریم یه لحظه مینگ مینگ چیشده؟ …بنظرم نباید امروز اینکارو بکنیم دینگ دینگ تو بهم قول دادی نمیتونی بزنی زیرش آروم باش بهم گوش کن منم نمیتونم منتظر بمونم تا سند ازدواجمون رو بگیریم

ولی اگه اینکارو کنیم چی میخوای به مامانت بگی؟ من چطوری میخوام باهاش روبرو بشم؟ دیگه قرار نیست همدیگه رو ببینیم؟ دینگ دینگ نگران نباش من بقیشو حل میکنم نمیذارم کسی بهت آسیب بزنه منظورم این نبود من بهت اعتماد دارم فقط نمیخوام بین تو و مادرت اختلاف بندازم بهم اعتماد کن

من میدونم چطوری مجبورش کنم که قبولم کنه دلم میخواد دعا خیر مادرشوهر آیندمو داشته باشم چیه، باورم نداری؟ دارم دینگ دینگ تو خیلی خوبی البته که خوبم تو این دو روز به بقیه ی بهزیستی ها هم سر زدم هیچ نشونه ای از اون بچه نیست اشکالی نداره ولی پات تقریبا دیگه خوب شده

بهتره برگردی موسسه اره احتمالا دیگه باید برگردم پس برو کاراتو بکن نذار این مسئله از کار عقبت بندازه میدونی رفتن به بهزیستی منو یاد گذشته ها انداخت با اینکه معلمای بهزیستی باهام خوب رفتار میکردن ولی بعضی وقتا هنوز احساس تنهایی میکردم خوشبختانه با پدر و مادر دومم آشنا شدم

اونا یه خانواده ی شاد رو بهم هدیه دادن مگه این مدت به جای اونا مراقب لو یوان نبودی؟ واسه همینه که الان لو یوان زندگی شادی داره ولی اینکه لو یوان نمیتونه حرف بزنه هم تقصیر منه ما که همیشه نمیتونیم تو گذشته زندگی کنیم یوان یوان هم تورو سرزنش نمیکنه اما زخمای گذشته

هیچوقت قرار نیست محو بشن تو از قصد اون کارو نکردی ولی نمیتونم خودمو ببخشیم شیونگ فی قبلا زندان بوده ولی لو یوان براش مهم نیست راستی اون کی اینو فهمید؟ شیونگ فی قبلا از اینکه باهم رابطه داشته باشن بهش گفت اگه شیونگ فی تصمیم میگرفت ازش مخفی کنه بهشون اجازه نمیدادم

که باهم دیگه باشن چه برسه که ازدواج کنن در هرحال، اعتراف درمورد گذشته ات شجاعت زیادی میخواد اگه دو نفر بخوان باهم زندگی کنن صداقت اساسی ترین نیاز و نهایت احترام به همدیگه ست یکم میگو بخور